... و جعلنا لهم لسان صدق علیّا

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیت الله جوادی آملی» ثبت شده است

نـــــــــــــــــــــوروز

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۱۰ ب.ظ

نوروز به معنای روز نو است و در اصطلاح رایج این مرز و بوم به نخستین روز فروردین و رسیدن آفتاب به برج حَمَل و آغاز بهار، نوروز گفته می شود. برای این روز در میان ایرانیان و برخی اقوام و کشورهای دیگر آداب و رسومی وجود دارد. احادیثی که در منابع روایی درباره این روز آمده اند با صرف نظر از سند آن ها به لحاظ محتوا متعارض هستند؛ برخی آن را تایید و برخی نفی کرده اند.

رد و تایید در این روایات به لحاظ رسم های ناپسند و پسندیده نوروز است؛ یعنی روایت نفی درباره سنت های نادرست آن باشد و روایت تایید ، سنت های خوب آن را تایید می کند.

این احتمال هم وجود دارد که روایت تایید، شاید به جهت نزدیک بودن این روز با حادثه غدیر و ولایت حضرت امیرمومنان علی (علیه السلام) باشد چرا که بر اساس برخی محاسبات ریاضی و نجومی ، جریان غدیر در سال دهم هجرت در روز 27 اسفند ماه بوده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز تا سه روز جهت بیعت گرفتن در سرزمین غدیر درنگ فرمودند. پس نوروز سال دهم هجری هم زمان با غدیر بود.

گفتنی است برخی از سنت های خوب آن در شمار اموری است که اسلام به صورت کلی بر آن ها تاکید دارد؛ مانند نظافت و خانه تکانی، نیکوکاری، کمک به نیازمندان، به ویژه خویشان و بستگان ، توجه به سالمندان، مهر و محبت به یکدیگر، صله رحم و دید و بازدید دوستان که بسا از این طریق کینه های دیرین زدوده می شوند و نیز از سنت های خوب آن، روی آوردن به پاکی و طهارت معنوی است که مومنان با رفتن به قبرستان ها و اماکن مذهبی و زیارتگاه ها به ذکر و دعا می پردازند و دعای « یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار و یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال» ورد زبانشان است.

مفاتیح الحیاه ، آیت الله جوادی آملی، ص 754و755.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۱۰
lesane sedq

این روزای آخریه ..... .

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۳۷ ق.ظ

این روزای آخر سالی گفتم بشینم یه قسمتایی از مفاتیح الحیاه بخونم. اون آدابی که تو شروع سال جدید بخصوص ایام عید بکار میاد.

در بخش مهمانان، روایت زیبایی اومده بود از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) :

 

امّت من مادامی که

  1. به همدیگر مهر می ورزند
  2. و هدیه می دهند
  3. و امانت را به صاحبش برمی گردانند
  4. و از حرام می پرهیزند
  5. و مهمان را تکریم می کنند

پیوسته در خیر و نیکی اند.

(عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 29 به نقل از مفاتیح الحیاه آیه الله جوادی آملی، ص 383.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۳۷
lesane sedq

سلاحی تأثیرگذار

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۱۶ ب.ظ

وقتی قراره تو دنیایی زندگی کنی که آمیخته با رنج و سختیه ، از بیماری و مرگ گرفته تا فقر و ... لازمه اش اینه که خودمون مسلّح کنیم. اونم به سلاحی تاثیر گذار و مطمئن. سلاحی که در کلام نورانی قرآن و عترت ، به اون اشاره و سفارش شده همون صبره.

سبک زندگی، بدون صبر و شکیبایی قطعا نمیتونه رنگ اسلامی بودن به خودش بگیره. تمرین صبر و تشبّه به صابران ، میتونه در ایجاد این صفت ارزشمند موثر باشه. آیت الله جوادی آملی سخنان ارزشمندی در این زمینه دارن که خوندنش خالی از لطف نیست:

 

صورت مثالی (برزخی) صبر

صبر که از منازل سائران و مقامات واصلان محسوب می‏گردد اگر در کسوت مثال متمثّل می‏ شد به صورت انسانی با کرامت ظهور می‏کرد. رسول گرامی‏ (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لو کان الصبر رجلاً لکان رجلاً کریماً» [1] نیز آن حضرت‏(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «نِعْمَ سلاح المؤمن الصبر والدعاء».[2]

 

سرّ تأثیر صبر

سرّ تأثیر صبر آن است که موجود متزمّن، در رهن زمان است. همان‏طور که حیات و ممات انسان، مرز زمانی خاص دارد که نه تقدیم پذیر است و نه تأخیرپذیر[3]، رخدادهای دیگر نیز همین حکم را دارد و اجل معین و اجل معلّق در بسیاری از موجودهای زمانمند دیگر راه دارد.

اشتراط حادثه معیّن به صبر و عدم آن به فقد صبر از مسائل روشن کلامی است. ممکن است رخدادی با صبر به یک صورت درآید که بدون صبر، به آن صورت مناسب ظهور نمی‏کند؛ نظیر دعا، صدقه، صله رحم و مانند آن که در دگرگونی حوادث قَدَری مؤثر است و همین مطلب، یعنی تأثیر امور یاد شده جزو قضای قطعی الهی است. بنابراین، صبر کردن و ناشکیبایی نداشتن، در تغییر اوضاع به وضع مطلوب، بی اثر نیست.

   شاید بتوان این اصل کلامی را از سخن نورانی رسول ‏اکرم‏(صلی الله علیه و آله و سلم) استنباط کرد که فرمود: اگر دیدید نمی‏توانید کاری را به وفق مراد دگرگون کنید، شکیبایی پیشه کنید تا خداوند آن را تغییر دهد؛ «إذا رأیتم الأمر لا تستطیعون تغییره فاصبروا حتی یکون اللّه هو الذی یغیّره»[4]. خود رسول گرامی‏(صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شد در برابر رخدادهای تلخ سیاسی و مانند آن صابر بوده، نماز را اقامه کند: (فاصبر علی ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ومن آناء الیل فسبّح و أطراف النهار لعلک ترضی).[5]  ظاهر تسبیح آمیخته با ستایش در اوقات یاد شده ناظر به نمازهای پنج‏گانه است که در وقت‏های مزبور اقامه می‏شود.

گرچه از نماز به عنوان تکیه‏ گاه مقاومت در برابر رفتار تلخ و گفتار گزنده مشرکان یاد نشده، لیکن از وحدت سیاق و تناسب حکم و موضوع می‏توان تأثیر آن را در کم کردن یا از بین بردن فشار سیاسی ومانند آن که از جبهه مخالفان اسلام وارد می‏شد، استظهار کرد. از این‏رو حضرت رسول‏(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام حزوب حادثه و نزول سانحه غمبار، گذشته از شکیبایی، به نماز پناه می‏برد. در بحث روایی به این مطلب اشاره خواهد شد.

البته نزول صبر مسبوق به عنایت ویژه است که ممکن است نماز در نزول آن بی ‏اثر نباشد. از رسول اکرم‏(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است: «إنّ اللّه یُنْزِل المعونة علی قدر المؤونة ویُنْزِل الصبر علی قدر البلاء»[6]. بنابراین، محتمل است نازل شدن کمک به قدر هزینه و نازل شدن صبر به قدر رنج و سختی، مشروط به نماز و مانند آن باشد. از این‏رو در آیه محل بحث به استعانت به هر دو امر شده است.

گاهی صبر در اقامه نماز سهم دارد؛ مانند: (وأمر أهلک بالصَّلاة واصطبر علیها)،[7] (فاعبده واصطبر لعبادته)[8]. البته تأثیر هر کدام در جای خاص خود قابل عنایت است. شاید آنچه در محل بحث از خصوص نماز به عنوان (إنها لکبیرة) یاد شده و در مورد دیگر از خصوص صبر به عنوان معیت خدا با صابران یاد شده: (استعینوا بالصبر والصَّلاة إنّ اللّه مع الصابرین)[9] از همین منظر باشد.

اهتمام به صبر را می‏توان از آیه (...وتواصوا بالصبر)[10] استظهار کرد؛ زیرا یکی از عوامل نجات از خسران محسوب شده و از این‏رو وظیفه متقابل نجات یافتگان این است که یکدیگر را به شکیبایی فرا خوانند. البته صبر از آن جهت که از نعمت‏های الهی است از ناحیه آن منعم بالذات نازل می‏شود؛ چنان‏که آیه (واصبر وما صبرک إلاّ باللّه)[11] ناظر به آن است. کسی که به صبر استعانت می‏جوید باید عنایت کند که در گوهر معنای صبر، ستبری، غلظت، نستوهی و مقاومت اخذ شده است؛ چنان‏که شیخ طوسی می‏گوید: «والصبرة من الحجارة: ما اشتدّ وغلظ»[12]، همان‏طور که استعانت به نماز از منظر عمود بودن آن است. آنچه محور بحث است صبری است که در زیر قضا و قدر الهی است.

 

صبر مذموم

 امّا صبر از هجران خدا نه محمود و ممدوح و نه مقدور عاشقان واله و نه مأمورٌ به است: «صَبرتُ علی حرّ نارک فکیف أصبرُ عن النظر إلی کرامتک»[13]. در آن‏جا جزع، لابه و ناله، صریخ و عویل و بکاء و مدهوشی مطلوب است که نه راقم را به آن بارگاه راهی و نه رقم را که مسؤول تدوین وظایف کارگاه است، بدان‏جا باری است.

 


[1] - نهج الفصاحه، ج 2، ص 494.

[2] - همان، ص 632.

[3] - سوره اعراف، آیه 34.

[4] - نهج الفصاحه، ج 1، ص 40.

[5] - سوره طه، آیه 130.

[6] - نهج الفصاحه، ج 2، ص 536.

[7] - سوره طه، آیه 132.

[8] - سوره مریم، آیه 65.

[9] - سوره بقره، آیه 153.

[10] - سوره عصر، آیه 3.

[11] - سوره نحل، آیه 127.

[12] - تفسیر تبیان، ج 1، ص 202.

[13] - مفاتیح‏الجنان، دعای کمیل

 

[برگرفته از تفسیر تسنیم- ج 4، ص 184- 186]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۱۶
lesane sedq

چرا صبر در کنار صلاه ؟

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۲۳ ق.ظ

سرّ این‏که از میان همه مکارم اخلاق، نظیر شکر، یقین، حلم، حسن‏ خلق، رضا، تسلیم و توکّل، «صبر» در کنار نماز قرار گرفته و مثلاً نفرموده «استعینوا بالتوکّل والصلوة» یا «استعینوا بالشکر والصلوة» و به بیان دیگر، صبر و نماز با هم ذکر شده، شاید این باشد که گزینش صبر از میان همه مکارم اخلاق، مقتضای بلاغت کلام است؛ زیرا این خطاب در پی خطاب‏های دیگری است که در آیات قبل به صورت یک سلسله واجبات و محرّماتِ نیازمند به صبر و استقامت مطرح شده و طبعاً چنین جایگاهی متناسب با سفارش به صبر از یک سو و سفارش به ارتباط با خدا(نماز) از سوی دیگر است.

 

جایگاه صبر در فرهنگ قرآنی

... صبر در فرهنگ قرآنی از جایگاه ویژه ‏ای برخوردار است. حتّی از برخی آیات برمی‏ آید که از برخی جهات، صبر از نماز نیز برتر است؛ مثلاً با آن‏که در آیه مورد بحث به خصوصِ نماز، اهمیت ویژه ‏ای داده شده در عین حال در آیه153 همین سوره پس از جمله (یا أیها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصّلاة)، به جای آن‏که بفرماید: «إنّ الله مع المصلّین» آمده است: (إنّ اللّه مع الصابرین) و نیز آنچه در آیه154 به عنوان عظمت مقام شهید مطرح است: (ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله أموات... )، به برکت صبر و مقاومت شهید در میدان نبرد است.

 

معنای صبر

صبر غیر از سکوت است؛ صبر عبارت از کفّ نفس به فرمان خدای سبحان و بهترین عامل پیروزی در برخورد با مشکلات است و چنان‏که گذشت به جا آوردن نماز همراه با خضوع و خشوع و حضور قلب و رعایت همه شرایط و خصوصیت‏های آن درگرو صبر و پایداری است و این‏که در برخی روایات آینده صبر و صلاة بر رسول اکرم‏ (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تطبیق شده از این‏ روست که آنها حقیقت صبر و نماز بودند.

 

 [تسنیم‏، جلد 4 -  صفحه 168- 169]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۲۳
lesane sedq

رابطه سؤال و عقل

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۵۱ ب.ظ

نژاد امّی که مبتلا به جاهلیت مزمن و دیر پا شده است، نه از بیت علم آگاه، نه از در ورودی آن باخبر و نه از کلید آن مستحضر است. ابن عباس می‌گوید: قوم رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کمترین سؤال را از آن حضرت داشتند[1]؛ یعنی اگر اقوام دیگر از پیامبران خود پرسش چندانی نداشتند قوم رسول گرامی از دیگر اقوام عقب افتاده‌تر بودند.

اگر در صدر اسلام در میان صحابه خِردورزان بسیاری بودند و مسائل فراوانی از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‌پرسیدند، امروز گرفتار بسیاری از مشکلات علمی و عملی نبودیم. متأسفانه در بین صحابه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کمتر افرادی دارای لسان سَئول و قلب عَقول بوده‌اند.

علامه طباطبایی می‌فرمودند: حدود دوازده هزار نفر محضر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ادراک کردند؛ ولی هیچ‏یک نتوانستند به اندازه امیرمؤمنان، علی(علیه‌السلام) از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطالبی را بپرسند و سخنان آن حضرت را ضبط کنند، چون حضرت علی(علیه‌السلام) دارای لسانی سَئول و قلبی عَقول بود: «إنّ ربّی وهب لی قلباً عقولاً و لِساناً سؤولاً».[2]

پرسش بجا و به شکل مطلوب، سؤال از مسائل سودمند عقلی و نقلی و پرسش همراه با تفکر، در تعالی دانش بسیار مؤثر است، از این‏رو اسلام به اصل پرسشگری و خوب پرسیدن: «حُسْن السؤال نصف العلم»[3] و از مسائل علمی و سودمند سؤال کردن، بسیار سفارش کرده و فرموده است که در مجالس خود مسائل علمی و مباحث مفید را مطرح کنید تا با این برنامه عملی گروهی بهره‌مند و مأجور شوند: «العلم خزائن و المفاتیح السؤال، فاسألوا یرحمکم الله فإنّه یؤجر فی العلم أربعة: السائل والمتکلّم والمستمع والمحبّ لهم».[4]

تحول عظیمی که با طلوع اسلام در فرهنگ و تمدن آن عصر پدید آمد زمینه صدها سؤال علمی را فراهم کرد، هرچند آنان که اهل پرسش بودند به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دسترسی نداشتند و آنان‏که دسترسی داشتند اهل سؤال نبودند و گاهی با شنیدن صدای طبل تجاری، مسجد را رها کرده و رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در حال خطبه نماز جمعه ایستاده تنها می‌گذاشتند.[5] پرسشهای محدود حجازیها همان بود که قرآن یاد کرده و فخر رازی، چنان‌که گذشت، رقم آنها را طبق استخراج، به چهارده عدد ثبت کرده است.

لازم است عنایت شود در موردی که عنوان سؤال به صیغه جمع یاد شده است، مانند (ویَسئَلونَکَ عَنِ الرّوح)[6] و...، گاهی پرسش کنندگان متعدد بوده‌اند و زمانی بیش از یک نفر نبوده؛ ولی اصل مطلبْ مورد نیاز عدّه‌ای بوده و مایل به پرسش بوده‌اند، هرچند به آن توفیق نیافته‌اند.

حسّاس‌ترین مطلبی که حاکی از تحجّر و جمود فراریان از دَرِ شهر شهود و بینش و باب مدینه علم و دانش است اینکه حضرت علی بن ابی طالب، امیرمؤمنان(علیه‌السلام) رسماً اعلام فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض»[7] ولی پرسش شایسته‌ای از آن حضرت که درخور اهتمام باشد صورت نگرفت.

 


[1] - التفسیر الکبیر، مج3، ج5، ص129.

[2] - بحار الاَنوار، ج40، ص157. تسنیم، جلد 9صفحه 553

[3] - بحار الاَنوار، ج1، ص224.

[4] - کتاب الخصال، ص244 ـ 245.

[5] - ر.ک: مجمع البیان، ج9 ـ 10، ص436؛ البرهان، ج8، ص14.

[6] - سوره اسراء، آیه 85. تسنیم، جلد 9صفحه 554

[7] - نهج البلاغه، خطبه 93 و خطبه 189

 

[برگرفته از تسنیم، جلد 9 -  صفحه 554]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۵۱
lesane sedq

مصادیق صادقان

دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۲۳ ق.ظ

معیار ایمان

صداقت و راستگویی از توصیه‏ های اکید اخلاقی است که همه انبیای الهی (علیهم‌السلام) به آن اهتمام داشتند: «إنّ اللَّه عزّ وجلّ لم یبعث نبیّاً إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه»[1]. در برخی روایات آمده است: فریب نماز و روزه افراد را نخورید؛ زیرا چه بسا انسان‏هایی که به نماز و روزه خو می‏گیرند، به گونه‌ای که اگر رهایش کنند، دچار وحشت و نگرانی می‏شوند، لیکن افراد را با صداقت در گفتار و ادای امانت بیازمایید: «لا تغترّوا بصلاتهم ولا بصیامهم فإنّ الرّجل ربّما لهج بالصلاة و الصوم حتّی لوترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و أداء الأمانة».[2]

 

جایگاه صدق

در بیانات امیر بیان (علیه‌السلام)راستی با عناوین زیر یاد شده است:

  1.  لباس دین: «الصدق لباس الدین»[3]
  2. جمال آدمی و ستون ایمان: «الصدق جمال الإنسان و دعامة الایمان»[4]
  3. روح کمال: «الصدق روح الکلام»[5]
  4.  برادر عدل: «الصدق أخوالعدل»[6]، مایه عزّت: «الصدق عزّ»[7]
  5.  بهترین گفتار: «الصدق خیرالقول»[8]
  6.  مایه نجات: «الصدق ینجیک و إن خفته والکذب یردیک و إن أمنته»[9]

 

زیان های دروغ

  1. دروغ، بدترین زشتی: «لا سوء أسوء من الکذب»[10]
  2. ویرانگر ایمان: «إنّ الکذب هو خراب الإیمان»[11]
  3.  موجب فقر: «إعتیاد الکذب یورث الفقر»[12]
  4.  رهزن توفیق در عبادت: «إنّ الرجل لیکذب الکذبة فیحرم بها صلاة اللیل فإذا حرم صلاة اللیل حرم بها الرزق»[13]
  5. مایه بی‏ مروتی: «لیس لکذّاب مروّة»[14]
  6. نابودکننده شخصیت: «من کثر کذبه ذهب بهائه»[15]
  7.  کلید همه گناهان: «جمعت الخبائث فی بیت و جعل مفتاحه الکذب»[16]
  8.  موجب لعن فرشتگان و حاملان عرش و تعفّن روحی و... است: «المؤمن إذا کذب من غیر عذر لعنه سبعون ألف ملک و خرج من قلبه نتنٌ حتّی یبلغ العرش و یلعنه حملة العرش و کتب اللَّه لتلک الکذبة سبعین زنیّة أهونها کمن یزنی مع أُمّه».[17]

 

ترک کدام گناه بهتر است؟

مردی به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) گفت: من مخفیانه چهار گناه زنا، شراب‏خواری، دزدی و دروغگویی را مرتکب می‏شوم. کدام یک را ترک کنم بهتر است؟ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: دروغ را رها کن. وقتی از پیش آن حضرت رفت، تصمیم بر زنا گرفت، با خود گفت: اگر پیامبرص دراین‏باره از من پرسش کند و من پاسخ دروغ بگویم، پیمان‏شکنی خواهد شد و اگر راست بگویم، بر من حدّ جاری خواهد کرد. از این رو ناچار به چشم‏پوشی از زنا شد. مشابه این ماجرا هنگام تصمیم بر دزدی و شراب‏خواری برای او پیش آمد؛ در نتیجه از هر چهار گناه چشم پوشید: روی أن رجلاً قال للنبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أنا یا رسول اللَّه أستسرّ بخلال أربع: الزّنا و شرب‌الخمر و السّرق و الکذب فأیّتهنّ شئتَ ترکتُها لک؟ قال(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «دع الکذب». فلمّا همّ بالزنا فقال: یسألنی فإن جحدتُ نقضتُ ما جعلتُ له و إن أقررتُ حُدِدتُ ثمّ همّ بالسّرق ثمّ بشرب‌الخمر ففکّر مثل ذلک، فرجع إلیه فقال: قد أخذت علیّ السّبیل کلّه فقد ترکتهنّ أجمع.[18]

 

مصداق صادقان در قرآن کریم چه کسانی هستند؟

بر این اساس، قرآن کریم پس از توصیه مؤمنان به تقوا، آنان را به همراهی با صادقان سفارش ویژه کرده است: (یا أیهاالذین ءامنوا اتّقوا اللَّه و کونوا مع الصادقین)[19] چنان که پیش از این نیز گفته شد مفهوم عام این آیه بر ائمه‌طهار (علیهم‌السلام) تطبیق شده است.

در ایام حکومت عثمان، روزی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) با گروهی از مهاجر و انصار سخن می‏گفت، در ضمن سخنان خود از آنان پرسید:

شما را به خدا سوگند می‏دهم آیا به یاد دارید که پس از نزول آیه (یا أیها الذین ءامنوا اتقوااللَّه و کونوا مع الصادقین) سلمان پرسید: ای پیامبر خدا! این آیه عام است یا خاص؟ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: همه مؤمنان مأمور به انجام این فرمان هستند، اما عنوان «صادقین» به برادرم علی و اوصیای من که پس از او می‌آیند، اختصاص دارد. مهاجر و انصاری که مخاطب سؤال حضرت علی (علیه‌السلام) بودند، گفتند: آری به یاد داریم: «...أمّا المأمورون فعامة المؤمنین أُمروا بذلک و أمّا الصادقون فخاصّةٌ لأخی علی و أوصیائی من بعده إلی یوم القیامة»؟ قالوا: اللهمّ نعم.[20]

عالم بزرگ اهل سنّت، حاکم حسکانی نیز مشابه این روایت را از پسر خلیفه دوم، عبداللَّه بن عمر نقل کرده است: عن عبداللَّه عمر [فی قوله تعالی]: (اتقواللَّه) قال: أمر اللَّه أصحاب محمد بأجمعهم أن یخافوا اللَّه ثم قال لهم: (و کونوا مع الصادقین) یعنی محمداً و أهل بیته.[21]

تفسیر المنار کلام عبداللَّه‏بن‏عمر را این گونه نقل کرده است: «مع محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و أصحابه». آن‏گاه می‏گوید: «سعیدبن‏جبیر و ضحّاک گفته‌اند: مع أبی‏بکر و عمر، اما ابن‏عباس و ابوجعفر گفته‌اند: مع علیّ»، لیکن به اعتقاد خودش حق با عبداللَّه‏بن‏عمر است که گفته آیه عام است. بنابراین، شامل اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در زمان آن حضرت و پس از آن شامل صادقان بعدی می‏شود. در ادامه می‏گوید: «بوی جعل نواصب و روافض در این دو روایت به مشامم می‏رسد».[22]

سخن محمدرشیدرضا، صاحب تفسیرالمنار بر اصل اعتقاد به عدالت صحابه استوار است که از اعتقادات اساسی اهل سنّت است. اگر واقعاً سخن عبداللَّه بن عمر آن گونه باشد که وی نقل کرده، جای این سؤال هست که در مثل جنگ جمل که دو طرف جنگ، اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بودند، همراهی با کدام گروه مایه نجات است؟ این تحیّر و سرگردانی در جنگ صفین نیز برای امت اسلامی وجود داشت؛ زیرا به اعتقاد اهل سنّت، معاویه نیز از افتخار صحابت برخوردار بود. دشوارتر از آن، امتثال این فرمان در زمان‏های بعد، از جمله زمان ماست که از زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دور هستیم؛ زیرا گروه‏های فراوانی ادّعای مسلمانی، پیروی از رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و از گروه صادقان بودن دارند.

به بیان دیگر، دستور همراهی با صادقان که فرمانی برای یافتن راه هدایت و برطرف شدن اختلافات است، خود موجب گمراهی و اختلافات جدید می‏شود. بنابراین، نمی‏توان با عنوان کلّی «صادقین» مشکلات را حل کرد، بلکه باید منبع موثّق و معتبری برای تطبیق این عنوان کلّی بر مصداق یا مصادیق معیّن یافت. بر این اساس، روشن نیست بوی جعل روافض که امثال رشید رضا بر شیعیان اطلاق می‏کنند از روایت ابن‏ عباس و ابوجعفر چگونه مشام ایشان را آزرده که ادّعای شیعیان و نواصب را به یک چوب رانده است؟

ممکن است گفته شود «اهل‏ بیت» که حاکم حسکانی از عبداللَّه‏ بن‏ عمر نقل کرده، مصادیقی غیر از مصادیق معروف نزد شیعیان دارد، اما در پاسخ باید گفت: البته برخی از علمای اهل سنت واژه «اهل‌البیت» را در معنای دیگری به کار برده‌اند، لیکن اگر عبداللَّه‏بن‏عمر نیز چنین معنایی را اراده کرده باشد، اشکال سرگردانی امت در مثل جنگ جمل، صفین و نزاع بنی‌امیه با بنی ‏عباس پیش می‌آید؛ چنان که سرگردانی امت‏های بعد نیز پیش می‌آید؛ زیرا امّت به عنوان کلّی «اهل البیت»، به عنوان مصادیق «صادقین» احاله شده‌اند.

[ برگرفته از ادب فنای مقربان، جلد3،صفحه 313-317 ،علامه جوادی آملی ]

 

[1] - کافی، ج 2، ص 104؛ بحار الانوار، ج68، ص2.

[2] - همان.

[3] - شرح غرر الحکم، ج1، ص125.

[4] - همان، ج2، ص143.

[5] - همان، ج1، ص104.

[6] - همان، ص68.

[7] - کافی، ج 1، ض 26؛ بحار الانوار، ج75، ص269.

[8] - شرح غرر الحکم، ج1، ص81

[9] - شرح غرر الحکم، ج1، ص290.

[10] - بحار الانوار، ج69، ص259.

[11] - همان، ص247.

[12] - همان، ص261.

[13] - همان، ص260.

[14] - همان، ص261.

[15] - همان، ص250.

[16] - همان، ص263.

[17] - همان

[18] - شرح نهج‌البلاغه، ج6، 375، ذیل خطبه 85.

[19] - سوره توبه، آیه 119.

[20] - تفسیر نورالثقلین، ج2، ص280.

[21] - شواهدالتنزیل، ج1، ص262، ذیل آیه.

[22] - المنار، ج11، ص72، ذیل آیه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۲ ، ۰۰:۲۳
lesane sedq

درهای الهی

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۰۷ ب.ظ

تا حالا موقع خوندن سوره بقره، وقتی به آیه 189 «ولَیسَ البِرُّ بِأن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِن‌ابوابِها» با خودتون فکر کردید که منظور از بیوت چیه؟ منظور از ابواب چی؟ البته این آیه مربوط میشه به یکی از رسوم جاهلی که وقتی احرام می بستن دیگه از درها وارد نمی شدن بلکه از پشت خونه، سوراخی ایجاد می کردن و وارد اون خونه می شدن. ولی این ظاهر آیه است. این آیه مث بسیاری از آیات قرآن مصادیقی داره که بطن آیه محسوب میشه و کلام معصوم علیهم السلام اونو روشن می کنه.

آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه توضیح بسیار زیبایی دارن:

عن علی(علیه‌السلام): «نحن الشِّعار والأصحاب والخزنة والأبواب و لاتؤتی البیوت إلاّ من‌بوابها؛ فمن أتاها من غیر أبوابها سُمّی سارقاً».[ نهج البلاغه، خطبه 154، بند 2 ـ 3. ]
عن سعد، عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: سألته عن هذه الآیة: (ولَیسَ البِرُّ بِأن‏تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِن أبوابِها)، فقال: «آل محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أبواب الله و سبیله و الدّعاة إلی الجنّة و القادة إلیها و الأدلّاء علیها إلی یوم القیامة».[تفسیر العیاشی، ج1، ص86]
همان‌طور که قرآن حبل متین الهی است و انزال آن به معنای آویختن آن است، نه انداختن، از این‏رو صدر و ساقه نشئه علم را زیر پوشش دارد، انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) که دارای مقام منیع نبوت، رسالت یا امامت است، ارسال یا اعزام وی به معنای آویختن چنین مقام فراگیری است که آغاز و انجام قلمرو عین را دربر می‌گیرد.
آنچه از حدیث مأثور و مشهور ثقلین برمی‌آید این است که انفکاک هیچ‏یک از این ‏دو از دیگری در هیچ حدّی از حدود طبیعت، مثال و عقل محض ممکن نیست؛ یعنی نه در علوم ادبی می‌توان بهره صحیح از قرآنِ بدون حدیث اهل بیت(علیهم‌السلام) برد، زیرا این دو در قلمرو الفاظ و ادب و فنون آن هماهنگ‌اند، و نه در دانشهای فقهی و حقوقی چنین بهره‌ای ممکن است و نه در معارف حِکَمی و کلامی میسور و نه در مشاهد عرفانی مقدور است.
راز مطلب آن است که هرچند قرآن به مثابه بیتْ و اَصل بوده و حدیث اهل‏
بیت(علیهم‌السلام) به منزله دَر و فرع محسوب می‌شود و از این‏رو باید بر قرآن عرضه شود تا اصل اعتبار آن احراز گردد؛ لیکن تمامیت حجّت و به نصاب رسیدن هدایت، مرهون انضمام این دو وزنه وزین است و این دو حبل متین به هم کاملاً گره خورده‌اند و ثمره تلخِ تفکیک یکی از دیگری که به عنوان «سرقت» مطرح شده، جز خسران چیز دیگری نخواهد بود، هرچند ممکن است این خسارتِ غمبار در دنیا ظاهر نگردد، زیرا آن انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) که امروز دَرِ مدینه علم و حکمت نبوی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، فردا دَرِ بهشت رضوان الهی است. آیا ممکن است کسی از غیر دَرِ بهشت بتواند وارد شود؟ آیا در روز عدل محض که حاکمی جز خداوند نیست و اراده احدی غیر از عزم الهی نافذ نیست می‌توان بر خلاف مشیئت خدا کار کرد؟[تسنیم، جلد 9 -  صفحه 564]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۷:۰۷
lesane sedq

قدرت فرقان مؤمن

جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۵۴ ب.ظ

وقتی بیانات نورانی حضرت آقا در جمع مردم قم رو میخوندم یاد این روایت از امام رضا (علیه السلام) و توضیح آیت الله جوادی آملی پیرامون این روایت افتادم: «فاتّقوا فراسَةَ المؤمن، فَإنَّهُ ینظِرُ بنورالله الّذی خُلق منه»(بحار، ج 64، ص 75؛ محاسن برقی، ج 1، ص 223). قدرت فرقان بین حقّ و باطل که به مؤمن داده شده، اشتباه بردار نیست و مؤمن با آن قدرت می نگرد. از این رو هم حقّ می بیند و هم حقّ را می بیند و چنین کسی اشتباه نمی کند و چون مؤمن با نور الهی می بیند، از این رو به ما دستور داده شد که از فراست مؤمن بپرهیزد؛ زیرا او درون بین و دوربین و تیزبین است و به همین جهت نمی شود او را فریب داد.[مراحل اخلاق در قرآن -  صفحه 238]

ای کاش مسئولین ما هم، این فرقان رو داشتند و اگر که خودشون به این فرقان نرسیدند به نور و قدرت فرقانی که در وجود حضرت آقاست ایمان داشتند.

ای کاش بصیرت مسئولین ما مثل بصیرت مردم بود و همون عشق و ایمانی که مردم به حضرت آقا داشتند اون ها هم می داشتند و از خون تو رگ هاشون که نه، از فکر و نظر ناقابلشون میگذشتند و با جان و دل حرف حضرت آقا رو می گرفتند. ای کاش شعار مسئولین ما هم، مثل شعار مردم بود و از ته قلب می گفتند: از تو به یک اشارت از ما به سر دویدن. اصلا اونا توصیه حضرت آقا رو شنیدن؟!!!

توصیه ام به مسئولان این است که برای رفع مشکلات کشور به نیروی درونی کشور توجه کنند ونباید چشم به بیرون دوخت. البته شکی نیست که مسائل بیرون را باید حل کرد/منتها امید ما به درون کشور باشد،این است که کشور را بیمه میکند. (۱۳۹۲/۱۰/۱۹ ، بیانات در دیدار مردم قم در سالروز قیام ۱۹ دى‌ماه ۱۳۵۶)

ظواهر نشون میده یا نشنیدن یا خودشون رو به ......!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۲ ، ۱۸:۵۴
lesane sedq

حوزه خلافت انسان کامل

شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۱ ب.ظ

آیت الله جوادی آملی در جلد 3 تسنیم ذیل آیه 30 سوره بقره (ص 118) در مورد خلافت انسان کامل چنین می فرمایند:
 گرچه اصل خلافتِ مجعولْ حقیقت جامع بین مراتب است، و سابقاً گذشت که انسان کامل مظهر خداوندی است که در هستی و کمال‏های آن نامتناهی است، به دست می‏آید که حوزه خلافت انسان کامل خصوص زمین نیست، بلکه زمین مسکن و مقرّ وجود مادّی و جسمانی اوست و کلمه (فی الأرض) در آیه، بدین معناست که در قوس صعود، مبدأ حرکت تکاملی انسان زمین است، نه این‏که موطنِ خلافت و قلمرو مظهریّت او زمین باشد و او فقط کارهایی را که خداوند باید در زمین انجام دهد انجام دهد و به بیانی که قبلاً گذشت، کلمه (فی الأرض) قید جعل است، نه قید خلافت. به ویژه با توجه به این‏که خلیفه، کسی است که فرشتگان آسمان در برابر او ساجدند و اگر او تنها خلیفه خدا در زمین باشد فرشتگان خلیفه خدا در آسمان‏ها خواهند بود و سجده آنها برای انسان کامل معنا ندارد و در این صورت، انسانِ خلیفه، به همه نظام آفرینش نیز آگاهی ندارد.
مقام خلیفة اللهی همان شجره طوبایی است که اصل و ریشه آن ثابت و شاخه‏ هایش در آسمان است: (أصلها ثابت وفرعها فی السماء). [سوره ابراهیم، آیه 24. تسنیم، جلد 3 صفحه 117] از این رو فرشتگان آسمان‏ها نیز از میوه این شجره و از علم این انسان کامل بهره می‏گیرند و اصولا ً کمال آن فرشتگان در این است که از این درخت استفاده و در برابر آن خضوع کنند.
خلیفة الله کسی است که تغذیه علمی و عملی او از تعلیم اسماء تأمین می‏شود و تنها بدن و وجود عنصری اوست که از باب (وما جعلناهم جسداً لا یأکلون الطعام)[سوره انبیاء، آیه 8] از زمین و طبیعت تغذیه می‏کند.

از این رو وقتی محمد بن حنفیه انسان کاملی چون امام حسین (علیه ‏السلام) را وصف می‏کند افزون بر بیان سه خصوصیت: «أعْلمنا عِلماً، أثْقلنا حِلماً و أقْربنا من رسول الله رَحِماً» (1 از همه ما عالمتر است 2 در فضیلتهای عقل عملی از همه ما حلیمتر و بردبارتر است 3 از همه ما به رسول الله نزدیکتر است) دو وصف دیگر را نیز بیان می‏دارد که برتر از زمان است: نخست این‏که، او پیش از آن‏که آفریده شود فقیه بود: «کان فَقیهاً قبْل أن یُخْلَق»؛ یعنی اسرار و علوم الهی را به همراه خود آورد و آنها را از کسی نیاموخت، بلکه به مکتب نرفته، با غمزه، مسأله‏آموز صدها مدرس شد.[چون مراد از فقه، فقه در برابر اصول نیست، بلکه مراد همه علوم الهی اعم از احکام فرعی و حِکَم اصلی است.] دوم این‏که، پیش از آن‏که به زبان بیاید وحی را قرائت کرد: «وقرأ الوحى قبل أن ینطق»؛ یعنی پیش از این‏که وحی به مقام لفظ تنزل کند و در کسوت کلمات و حروف در آید معلوم آن حضرت بود و یا پیش از آن‏که آن حضرت به سن تکلم بالغ شود، همانند عیسی (علیه‏السلام) آشنای به وحی بود، بدون آن‏که نیازمند مکتب و آموختن از راه سمع و بصر باشد.[اصول کافی، ج 1، ص 302، کتاب الحجة، باب النص علی الحسین بن على (علیهماالسلام).
در هر حال، غرض از (إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة) این است که آغاز سیر خلیفة الله در قوس صعود، از زمین است وگرنه او از زمین تا (وأنّ إلی ربّک المنتهی)[سوره نجم، آیه 42] حضور دارد. خلیفة الله هم زمینی است و هم آسمانی و خلافت او در همه اسماء و شؤون است؛ او هم معلّم اهل زمین است: (وأنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم)[سوره نحل، آیه 44] و هم معلّم اهل آسمان: (یا آدم أنبئهم بأسمائهم)[سوره بقره، آیه 33]، بلکه تسبیح و تقدیس فرشتگان نیز به تعلیم خلیفة الله بود: «سبّحنا فسبحت الملائکة بتسبیحنا»[بحار، ج 24، ص 88، ح 3. تسنیم، جلد 3 صفحه 119] و اگر فرشتگان از چنین چیزی باخبر بودند و تنها جنبه زمینی بودن او را نمی‏دیدند هرگز درباره آفرینش وی سؤال نمی‏کردند و آن‏گونه سخن نمی‏گفتند و این خود دلیل بر پیچیدگی آفرینش انسان از یک‏سو و محدودیت علم فرشتگان از سوی دیگر است.
حاصل این‏که، نه موجودی که فقط زمینی است خلیفه خداست و نه آن‏که حوزه خلافتش تنها زمین است و نه موجودی که فقط آسمانی است، بلکه موجودی خلیفه حق است که «کَوْنِ جامع» بوده، به آسمان و زمین و مُلْک و ملکوت احاطه تام دارد و همه مخازن اشیا و مفاتیح غیب را به اذن خدا داراست، گر چه وجود عنصری وی به زمین بسته است. از این رو هم فرشتگان باید در برابر او سجده تکریمی کنند و هم انسان‏های عادی باید او را گرامی دارند.
شایان ذکر است که، آنچه گفته شد مربوط به آخرین مرتبه خلافت است؛ یعنی خلیفه کامل و مظهر همه شؤون مستخلف عنه، (که به همین لحاظ ازوحدت برخوردار است؛ همان‏طور که مستخلف عنه واحد است؛ یعنی خلیفه کامل در هر عصری یگانه است و اگر خلفای دیگری معاصر او بودند تحت الولایه خلافت مطلق او قرار دارند) وگرنه خلافت، حقیقتی است تشکیکی که مراتب و مصادیق مختلف دارد. کاملترین آن در صادر اول یا ظاهر اول تجلّی می‏یابد و انسان‏های شایسته و صالح دیگر، واجد مراحل متوسط یا نازل خلافت الهی هستند و چون حفظ مراتب لازم است باید گفت، بعضی خلیفه بی واسطه خدایند و برخی خلیفه با واسطه و آن‏که خلیفه با واسطه است خلیفه خلیفه خداست، نه خلیفه خدا، مگر به لحاظ واسطه. البته با یک نگاه، همگان به منزله حلقه‏ های سلسله منسجم و یکتای خلافت الهی هستند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۲ ، ۱۲:۰۱
lesane sedq

بیماری های قلبی

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ

بیماری های قلبی از شایع ترین انواع بیماری هاست که علائم خاص خود رو داره. ناراحتی قفسه سینه، تنگی نفس، تپش قلب و .... می تونه از این دست علائم باشه.

اما خطرناکترین نوع بیماری قلبی، گرفتارکردن قلب به آلودگی هاست. اگه شما هم از عوارض این بیماری اطلاع داشته باشید به من حق میدید که بگم خطرناکترین بیماری قلبیه.

قرآن کریم در آیاتی، بعضی از این بیماریهای خطرناک قلبی رو معرفی میکنه. مثل مرض نفاق. فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا.[1]

«یا کسانی را که با شنیدن صدای نامحرم تحریک می‏شوند و به طمع می‏افتند، گرفتارانی از این دست می‏شمارد و همسران پیامبر را از نازک کردن صدای خویش در مقابل آنها بر حذر می‏دارد: ... إن اتّقیتنّ فلا تَخْضعْن بالقوْل فیطمع الّذی فی قلبه مرض[2] » [3]

یکی دیگه از بیماری های قلبی ، زیغ یا همون انحرافه. انحراف از راه حق . بهمین خاطره که بندگان خاص خدا این دعا را فراوان میخوانند: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا.[4] این دعا همون عاقبت به خیری خودمونه. یعنی خدایا قلب مارو بعد از اینکه به راه خودت هدایت کردی منحرف نکن.

یا میشه به مرض خطرناک قساوت قلب اشاره کرد. قساوت یعنی سختی. قلبی که به این عارضه دچار میشه هیچ حرف حقی در اون اثر نداره، حتی ناله مظلوم و درد دردمندان هم تکونش نمیده. «أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَةُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى‏ نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»[5] خداوند که طبیب حقیقی امراضه میفرماید که مبتلایان به قساوت قلب، در گمراهی آشکار هستند.

« از خدا بخواهیم که به قلبمون سلامتی بده ، ازاون سلامتی هایی که برتر از حد فرشتگانه. مثل اون سلامتی که به قلب ابراهیم خلیل الله (علیه السلام)  داد. و إن من شیعته لإبراهیم * إذجاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ[6][7]


[1] - بقره 10.

[2]-  احزاب 32.

[3] - صورت و سیرت انسان در قرآن – آیت الله جوادی آملی-  صفحه 22.

[4] - آل عمران، 8.

[5] - زمر 22.

[6] - صافات 83و 84.

[7] - رک به صورت و سیرت انسان در قرآن – آیت الله جوادی آملی-  همان ص.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۷
lesane sedq