مصادیق صادقان
معیار ایمان
صداقت و راستگویی از توصیه های اکید اخلاقی است که همه انبیای الهی (علیهمالسلام) به آن اهتمام داشتند: «إنّ اللَّه عزّ وجلّ لم یبعث نبیّاً إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه»[1]. در برخی روایات آمده است: فریب نماز و روزه افراد را نخورید؛ زیرا چه بسا انسانهایی که به نماز و روزه خو میگیرند، به گونهای که اگر رهایش کنند، دچار وحشت و نگرانی میشوند، لیکن افراد را با صداقت در گفتار و ادای امانت بیازمایید: «لا تغترّوا بصلاتهم ولا بصیامهم فإنّ الرّجل ربّما لهج بالصلاة و الصوم حتّی لوترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و أداء الأمانة».[2]
جایگاه صدق
در بیانات امیر بیان (علیهالسلام)راستی با عناوین زیر یاد شده است:
- لباس دین: «الصدق لباس الدین»[3]
- جمال آدمی و ستون ایمان: «الصدق جمال الإنسان و دعامة الایمان»[4]
- روح کمال: «الصدق روح الکلام»[5]
- برادر عدل: «الصدق أخوالعدل»[6]، مایه عزّت: «الصدق عزّ»[7]
- بهترین گفتار: «الصدق خیرالقول»[8]
- مایه نجات: «الصدق ینجیک و إن خفته والکذب یردیک و إن أمنته»[9]
زیان های دروغ
- دروغ، بدترین زشتی: «لا سوء أسوء من الکذب»[10]
- ویرانگر ایمان: «إنّ الکذب هو خراب الإیمان»[11]
- موجب فقر: «إعتیاد الکذب یورث الفقر»[12]
- رهزن توفیق در عبادت: «إنّ الرجل لیکذب الکذبة فیحرم بها صلاة اللیل فإذا حرم صلاة اللیل حرم بها الرزق»[13]
- مایه بی مروتی: «لیس لکذّاب مروّة»[14]
- نابودکننده شخصیت: «من کثر کذبه ذهب بهائه»[15]
- کلید همه گناهان: «جمعت الخبائث فی بیت و جعل مفتاحه الکذب»[16]
- موجب لعن فرشتگان و حاملان عرش و تعفّن روحی و... است: «المؤمن إذا کذب من غیر عذر لعنه سبعون ألف ملک و خرج من قلبه نتنٌ حتّی یبلغ العرش و یلعنه حملة العرش و کتب اللَّه لتلک الکذبة سبعین زنیّة أهونها کمن یزنی مع أُمّه».[17]
ترک کدام گناه بهتر است؟
مردی به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) گفت: من مخفیانه چهار گناه زنا، شرابخواری، دزدی و دروغگویی را مرتکب میشوم. کدام یک را ترک کنم بهتر است؟ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: دروغ را رها کن. وقتی از پیش آن حضرت رفت، تصمیم بر زنا گرفت، با خود گفت: اگر پیامبرص دراینباره از من پرسش کند و من پاسخ دروغ بگویم، پیمانشکنی خواهد شد و اگر راست بگویم، بر من حدّ جاری خواهد کرد. از این رو ناچار به چشمپوشی از زنا شد. مشابه این ماجرا هنگام تصمیم بر دزدی و شرابخواری برای او پیش آمد؛ در نتیجه از هر چهار گناه چشم پوشید: روی أن رجلاً قال للنبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أنا یا رسول اللَّه أستسرّ بخلال أربع: الزّنا و شربالخمر و السّرق و الکذب فأیّتهنّ شئتَ ترکتُها لک؟ قال(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «دع الکذب». فلمّا همّ بالزنا فقال: یسألنی فإن جحدتُ نقضتُ ما جعلتُ له و إن أقررتُ حُدِدتُ ثمّ همّ بالسّرق ثمّ بشربالخمر ففکّر مثل ذلک، فرجع إلیه فقال: قد أخذت علیّ السّبیل کلّه فقد ترکتهنّ أجمع.[18]
مصداق صادقان در قرآن کریم چه کسانی هستند؟
بر این اساس، قرآن کریم پس از توصیه مؤمنان به تقوا، آنان را به همراهی با صادقان سفارش ویژه کرده است: (یا أیهاالذین ءامنوا اتّقوا اللَّه و کونوا مع الصادقین)[19] چنان که پیش از این نیز گفته شد مفهوم عام این آیه بر ائمهطهار (علیهمالسلام) تطبیق شده است.
در ایام حکومت عثمان، روزی امیرمؤمنان (علیهالسلام) با گروهی از مهاجر و انصار سخن میگفت، در ضمن سخنان خود از آنان پرسید:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا به یاد دارید که پس از نزول آیه (یا أیها الذین ءامنوا اتقوااللَّه و کونوا مع الصادقین) سلمان پرسید: ای پیامبر خدا! این آیه عام است یا خاص؟ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: همه مؤمنان مأمور به انجام این فرمان هستند، اما عنوان «صادقین» به برادرم علی و اوصیای من که پس از او میآیند، اختصاص دارد. مهاجر و انصاری که مخاطب سؤال حضرت علی (علیهالسلام) بودند، گفتند: آری به یاد داریم: «...أمّا المأمورون فعامة المؤمنین أُمروا بذلک و أمّا الصادقون فخاصّةٌ لأخی علی و أوصیائی من بعده إلی یوم القیامة»؟ قالوا: اللهمّ نعم.[20]
عالم بزرگ اهل سنّت، حاکم حسکانی نیز مشابه این روایت را از پسر خلیفه دوم، عبداللَّه بن عمر نقل کرده است: عن عبداللَّه عمر [فی قوله تعالی]: (اتقواللَّه) قال: أمر اللَّه أصحاب محمد بأجمعهم أن یخافوا اللَّه ثم قال لهم: (و کونوا مع الصادقین) یعنی محمداً و أهل بیته.[21]
تفسیر المنار کلام عبداللَّهبنعمر را این گونه نقل کرده است: «مع محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و أصحابه». آنگاه میگوید: «سعیدبنجبیر و ضحّاک گفتهاند: مع أبیبکر و عمر، اما ابنعباس و ابوجعفر گفتهاند: مع علیّ»، لیکن به اعتقاد خودش حق با عبداللَّهبنعمر است که گفته آیه عام است. بنابراین، شامل اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در زمان آن حضرت و پس از آن شامل صادقان بعدی میشود. در ادامه میگوید: «بوی جعل نواصب و روافض در این دو روایت به مشامم میرسد».[22]
سخن محمدرشیدرضا، صاحب تفسیرالمنار بر اصل اعتقاد به عدالت صحابه استوار است که از اعتقادات اساسی اهل سنّت است. اگر واقعاً سخن عبداللَّه بن عمر آن گونه باشد که وی نقل کرده، جای این سؤال هست که در مثل جنگ جمل که دو طرف جنگ، اصحاب رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بودند، همراهی با کدام گروه مایه نجات است؟ این تحیّر و سرگردانی در جنگ صفین نیز برای امت اسلامی وجود داشت؛ زیرا به اعتقاد اهل سنّت، معاویه نیز از افتخار صحابت برخوردار بود. دشوارتر از آن، امتثال این فرمان در زمانهای بعد، از جمله زمان ماست که از زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دور هستیم؛ زیرا گروههای فراوانی ادّعای مسلمانی، پیروی از رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و از گروه صادقان بودن دارند.
به بیان دیگر، دستور همراهی با صادقان که فرمانی برای یافتن راه هدایت و برطرف شدن اختلافات است، خود موجب گمراهی و اختلافات جدید میشود. بنابراین، نمیتوان با عنوان کلّی «صادقین» مشکلات را حل کرد، بلکه باید منبع موثّق و معتبری برای تطبیق این عنوان کلّی بر مصداق یا مصادیق معیّن یافت. بر این اساس، روشن نیست بوی جعل روافض که امثال رشید رضا بر شیعیان اطلاق میکنند از روایت ابن عباس و ابوجعفر چگونه مشام ایشان را آزرده که ادّعای شیعیان و نواصب را به یک چوب رانده است؟
ممکن است گفته شود «اهل بیت» که حاکم حسکانی از عبداللَّه بن عمر نقل کرده، مصادیقی غیر از مصادیق معروف نزد شیعیان دارد، اما در پاسخ باید گفت: البته برخی از علمای اهل سنت واژه «اهلالبیت» را در معنای دیگری به کار بردهاند، لیکن اگر عبداللَّهبنعمر نیز چنین معنایی را اراده کرده باشد، اشکال سرگردانی امت در مثل جنگ جمل، صفین و نزاع بنیامیه با بنی عباس پیش میآید؛ چنان که سرگردانی امتهای بعد نیز پیش میآید؛ زیرا امّت به عنوان کلّی «اهل البیت»، به عنوان مصادیق «صادقین» احاله شدهاند.
[ برگرفته از ادب فنای مقربان، جلد3،صفحه 313-317 ،علامه جوادی آملی ]
[1] - کافی، ج 2، ص 104؛ بحار الانوار، ج68، ص2.
[2] - همان.
[3] - شرح غرر الحکم، ج1، ص125.
[4] - همان، ج2، ص143.
[5] - همان، ج1، ص104.
[6] - همان، ص68.
[7] - کافی، ج 1، ض 26؛ بحار الانوار، ج75، ص269.
[8] - شرح غرر الحکم، ج1، ص81
[9] - شرح غرر الحکم، ج1، ص290.
[10] - بحار الانوار، ج69، ص259.
[11] - همان، ص247.
[12] - همان، ص261.
[13] - همان، ص260.
[14] - همان، ص261.
[15] - همان، ص250.
[16] - همان، ص263.
[17] - همان
[18] - شرح نهجالبلاغه، ج6، 375، ذیل خطبه 85.
[19] - سوره توبه، آیه 119.
[20] - تفسیر نورالثقلین، ج2، ص280.
[21] - شواهدالتنزیل، ج1، ص262، ذیل آیه.
[22] - المنار، ج11، ص72، ذیل آیه.