... و جعلنا لهم لسان صدق علیّا

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفسیر تسنیم» ثبت شده است

سلاحی تأثیرگذار

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۱۶ ب.ظ

وقتی قراره تو دنیایی زندگی کنی که آمیخته با رنج و سختیه ، از بیماری و مرگ گرفته تا فقر و ... لازمه اش اینه که خودمون مسلّح کنیم. اونم به سلاحی تاثیر گذار و مطمئن. سلاحی که در کلام نورانی قرآن و عترت ، به اون اشاره و سفارش شده همون صبره.

سبک زندگی، بدون صبر و شکیبایی قطعا نمیتونه رنگ اسلامی بودن به خودش بگیره. تمرین صبر و تشبّه به صابران ، میتونه در ایجاد این صفت ارزشمند موثر باشه. آیت الله جوادی آملی سخنان ارزشمندی در این زمینه دارن که خوندنش خالی از لطف نیست:

 

صورت مثالی (برزخی) صبر

صبر که از منازل سائران و مقامات واصلان محسوب می‏گردد اگر در کسوت مثال متمثّل می‏ شد به صورت انسانی با کرامت ظهور می‏کرد. رسول گرامی‏ (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «لو کان الصبر رجلاً لکان رجلاً کریماً» [1] نیز آن حضرت‏(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «نِعْمَ سلاح المؤمن الصبر والدعاء».[2]

 

سرّ تأثیر صبر

سرّ تأثیر صبر آن است که موجود متزمّن، در رهن زمان است. همان‏طور که حیات و ممات انسان، مرز زمانی خاص دارد که نه تقدیم پذیر است و نه تأخیرپذیر[3]، رخدادهای دیگر نیز همین حکم را دارد و اجل معین و اجل معلّق در بسیاری از موجودهای زمانمند دیگر راه دارد.

اشتراط حادثه معیّن به صبر و عدم آن به فقد صبر از مسائل روشن کلامی است. ممکن است رخدادی با صبر به یک صورت درآید که بدون صبر، به آن صورت مناسب ظهور نمی‏کند؛ نظیر دعا، صدقه، صله رحم و مانند آن که در دگرگونی حوادث قَدَری مؤثر است و همین مطلب، یعنی تأثیر امور یاد شده جزو قضای قطعی الهی است. بنابراین، صبر کردن و ناشکیبایی نداشتن، در تغییر اوضاع به وضع مطلوب، بی اثر نیست.

   شاید بتوان این اصل کلامی را از سخن نورانی رسول ‏اکرم‏(صلی الله علیه و آله و سلم) استنباط کرد که فرمود: اگر دیدید نمی‏توانید کاری را به وفق مراد دگرگون کنید، شکیبایی پیشه کنید تا خداوند آن را تغییر دهد؛ «إذا رأیتم الأمر لا تستطیعون تغییره فاصبروا حتی یکون اللّه هو الذی یغیّره»[4]. خود رسول گرامی‏(صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شد در برابر رخدادهای تلخ سیاسی و مانند آن صابر بوده، نماز را اقامه کند: (فاصبر علی ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ومن آناء الیل فسبّح و أطراف النهار لعلک ترضی).[5]  ظاهر تسبیح آمیخته با ستایش در اوقات یاد شده ناظر به نمازهای پنج‏گانه است که در وقت‏های مزبور اقامه می‏شود.

گرچه از نماز به عنوان تکیه‏ گاه مقاومت در برابر رفتار تلخ و گفتار گزنده مشرکان یاد نشده، لیکن از وحدت سیاق و تناسب حکم و موضوع می‏توان تأثیر آن را در کم کردن یا از بین بردن فشار سیاسی ومانند آن که از جبهه مخالفان اسلام وارد می‏شد، استظهار کرد. از این‏رو حضرت رسول‏(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام حزوب حادثه و نزول سانحه غمبار، گذشته از شکیبایی، به نماز پناه می‏برد. در بحث روایی به این مطلب اشاره خواهد شد.

البته نزول صبر مسبوق به عنایت ویژه است که ممکن است نماز در نزول آن بی ‏اثر نباشد. از رسول اکرم‏(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است: «إنّ اللّه یُنْزِل المعونة علی قدر المؤونة ویُنْزِل الصبر علی قدر البلاء»[6]. بنابراین، محتمل است نازل شدن کمک به قدر هزینه و نازل شدن صبر به قدر رنج و سختی، مشروط به نماز و مانند آن باشد. از این‏رو در آیه محل بحث به استعانت به هر دو امر شده است.

گاهی صبر در اقامه نماز سهم دارد؛ مانند: (وأمر أهلک بالصَّلاة واصطبر علیها)،[7] (فاعبده واصطبر لعبادته)[8]. البته تأثیر هر کدام در جای خاص خود قابل عنایت است. شاید آنچه در محل بحث از خصوص نماز به عنوان (إنها لکبیرة) یاد شده و در مورد دیگر از خصوص صبر به عنوان معیت خدا با صابران یاد شده: (استعینوا بالصبر والصَّلاة إنّ اللّه مع الصابرین)[9] از همین منظر باشد.

اهتمام به صبر را می‏توان از آیه (...وتواصوا بالصبر)[10] استظهار کرد؛ زیرا یکی از عوامل نجات از خسران محسوب شده و از این‏رو وظیفه متقابل نجات یافتگان این است که یکدیگر را به شکیبایی فرا خوانند. البته صبر از آن جهت که از نعمت‏های الهی است از ناحیه آن منعم بالذات نازل می‏شود؛ چنان‏که آیه (واصبر وما صبرک إلاّ باللّه)[11] ناظر به آن است. کسی که به صبر استعانت می‏جوید باید عنایت کند که در گوهر معنای صبر، ستبری، غلظت، نستوهی و مقاومت اخذ شده است؛ چنان‏که شیخ طوسی می‏گوید: «والصبرة من الحجارة: ما اشتدّ وغلظ»[12]، همان‏طور که استعانت به نماز از منظر عمود بودن آن است. آنچه محور بحث است صبری است که در زیر قضا و قدر الهی است.

 

صبر مذموم

 امّا صبر از هجران خدا نه محمود و ممدوح و نه مقدور عاشقان واله و نه مأمورٌ به است: «صَبرتُ علی حرّ نارک فکیف أصبرُ عن النظر إلی کرامتک»[13]. در آن‏جا جزع، لابه و ناله، صریخ و عویل و بکاء و مدهوشی مطلوب است که نه راقم را به آن بارگاه راهی و نه رقم را که مسؤول تدوین وظایف کارگاه است، بدان‏جا باری است.

 


[1] - نهج الفصاحه، ج 2، ص 494.

[2] - همان، ص 632.

[3] - سوره اعراف، آیه 34.

[4] - نهج الفصاحه، ج 1، ص 40.

[5] - سوره طه، آیه 130.

[6] - نهج الفصاحه، ج 2، ص 536.

[7] - سوره طه، آیه 132.

[8] - سوره مریم، آیه 65.

[9] - سوره بقره، آیه 153.

[10] - سوره عصر، آیه 3.

[11] - سوره نحل، آیه 127.

[12] - تفسیر تبیان، ج 1، ص 202.

[13] - مفاتیح‏الجنان، دعای کمیل

 

[برگرفته از تفسیر تسنیم- ج 4، ص 184- 186]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۱۶
lesane sedq

چرا صبر در کنار صلاه ؟

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۲۳ ق.ظ

سرّ این‏که از میان همه مکارم اخلاق، نظیر شکر، یقین، حلم، حسن‏ خلق، رضا، تسلیم و توکّل، «صبر» در کنار نماز قرار گرفته و مثلاً نفرموده «استعینوا بالتوکّل والصلوة» یا «استعینوا بالشکر والصلوة» و به بیان دیگر، صبر و نماز با هم ذکر شده، شاید این باشد که گزینش صبر از میان همه مکارم اخلاق، مقتضای بلاغت کلام است؛ زیرا این خطاب در پی خطاب‏های دیگری است که در آیات قبل به صورت یک سلسله واجبات و محرّماتِ نیازمند به صبر و استقامت مطرح شده و طبعاً چنین جایگاهی متناسب با سفارش به صبر از یک سو و سفارش به ارتباط با خدا(نماز) از سوی دیگر است.

 

جایگاه صبر در فرهنگ قرآنی

... صبر در فرهنگ قرآنی از جایگاه ویژه ‏ای برخوردار است. حتّی از برخی آیات برمی‏ آید که از برخی جهات، صبر از نماز نیز برتر است؛ مثلاً با آن‏که در آیه مورد بحث به خصوصِ نماز، اهمیت ویژه ‏ای داده شده در عین حال در آیه153 همین سوره پس از جمله (یا أیها الذین آمنوا استعینوا بالصبر والصّلاة)، به جای آن‏که بفرماید: «إنّ الله مع المصلّین» آمده است: (إنّ اللّه مع الصابرین) و نیز آنچه در آیه154 به عنوان عظمت مقام شهید مطرح است: (ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله أموات... )، به برکت صبر و مقاومت شهید در میدان نبرد است.

 

معنای صبر

صبر غیر از سکوت است؛ صبر عبارت از کفّ نفس به فرمان خدای سبحان و بهترین عامل پیروزی در برخورد با مشکلات است و چنان‏که گذشت به جا آوردن نماز همراه با خضوع و خشوع و حضور قلب و رعایت همه شرایط و خصوصیت‏های آن درگرو صبر و پایداری است و این‏که در برخی روایات آینده صبر و صلاة بر رسول اکرم‏ (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تطبیق شده از این‏ روست که آنها حقیقت صبر و نماز بودند.

 

 [تسنیم‏، جلد 4 -  صفحه 168- 169]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۲۳
lesane sedq

رابطه سؤال و عقل

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۵۱ ب.ظ

نژاد امّی که مبتلا به جاهلیت مزمن و دیر پا شده است، نه از بیت علم آگاه، نه از در ورودی آن باخبر و نه از کلید آن مستحضر است. ابن عباس می‌گوید: قوم رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کمترین سؤال را از آن حضرت داشتند[1]؛ یعنی اگر اقوام دیگر از پیامبران خود پرسش چندانی نداشتند قوم رسول گرامی از دیگر اقوام عقب افتاده‌تر بودند.

اگر در صدر اسلام در میان صحابه خِردورزان بسیاری بودند و مسائل فراوانی از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‌پرسیدند، امروز گرفتار بسیاری از مشکلات علمی و عملی نبودیم. متأسفانه در بین صحابه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) کمتر افرادی دارای لسان سَئول و قلب عَقول بوده‌اند.

علامه طباطبایی می‌فرمودند: حدود دوازده هزار نفر محضر پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ادراک کردند؛ ولی هیچ‏یک نتوانستند به اندازه امیرمؤمنان، علی(علیه‌السلام) از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مطالبی را بپرسند و سخنان آن حضرت را ضبط کنند، چون حضرت علی(علیه‌السلام) دارای لسانی سَئول و قلبی عَقول بود: «إنّ ربّی وهب لی قلباً عقولاً و لِساناً سؤولاً».[2]

پرسش بجا و به شکل مطلوب، سؤال از مسائل سودمند عقلی و نقلی و پرسش همراه با تفکر، در تعالی دانش بسیار مؤثر است، از این‏رو اسلام به اصل پرسشگری و خوب پرسیدن: «حُسْن السؤال نصف العلم»[3] و از مسائل علمی و سودمند سؤال کردن، بسیار سفارش کرده و فرموده است که در مجالس خود مسائل علمی و مباحث مفید را مطرح کنید تا با این برنامه عملی گروهی بهره‌مند و مأجور شوند: «العلم خزائن و المفاتیح السؤال، فاسألوا یرحمکم الله فإنّه یؤجر فی العلم أربعة: السائل والمتکلّم والمستمع والمحبّ لهم».[4]

تحول عظیمی که با طلوع اسلام در فرهنگ و تمدن آن عصر پدید آمد زمینه صدها سؤال علمی را فراهم کرد، هرچند آنان که اهل پرسش بودند به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دسترسی نداشتند و آنان‏که دسترسی داشتند اهل سؤال نبودند و گاهی با شنیدن صدای طبل تجاری، مسجد را رها کرده و رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را در حال خطبه نماز جمعه ایستاده تنها می‌گذاشتند.[5] پرسشهای محدود حجازیها همان بود که قرآن یاد کرده و فخر رازی، چنان‌که گذشت، رقم آنها را طبق استخراج، به چهارده عدد ثبت کرده است.

لازم است عنایت شود در موردی که عنوان سؤال به صیغه جمع یاد شده است، مانند (ویَسئَلونَکَ عَنِ الرّوح)[6] و...، گاهی پرسش کنندگان متعدد بوده‌اند و زمانی بیش از یک نفر نبوده؛ ولی اصل مطلبْ مورد نیاز عدّه‌ای بوده و مایل به پرسش بوده‌اند، هرچند به آن توفیق نیافته‌اند.

حسّاس‌ترین مطلبی که حاکی از تحجّر و جمود فراریان از دَرِ شهر شهود و بینش و باب مدینه علم و دانش است اینکه حضرت علی بن ابی طالب، امیرمؤمنان(علیه‌السلام) رسماً اعلام فرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی فلأنا بطرق السماء أعلم منّی بطرق الأرض»[7] ولی پرسش شایسته‌ای از آن حضرت که درخور اهتمام باشد صورت نگرفت.

 


[1] - التفسیر الکبیر، مج3، ج5، ص129.

[2] - بحار الاَنوار، ج40، ص157. تسنیم، جلد 9صفحه 553

[3] - بحار الاَنوار، ج1، ص224.

[4] - کتاب الخصال، ص244 ـ 245.

[5] - ر.ک: مجمع البیان، ج9 ـ 10، ص436؛ البرهان، ج8، ص14.

[6] - سوره اسراء، آیه 85. تسنیم، جلد 9صفحه 554

[7] - نهج البلاغه، خطبه 93 و خطبه 189

 

[برگرفته از تسنیم، جلد 9 -  صفحه 554]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۵۱
lesane sedq

درهای الهی

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۰۷ ب.ظ

تا حالا موقع خوندن سوره بقره، وقتی به آیه 189 «ولَیسَ البِرُّ بِأن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِن‌ابوابِها» با خودتون فکر کردید که منظور از بیوت چیه؟ منظور از ابواب چی؟ البته این آیه مربوط میشه به یکی از رسوم جاهلی که وقتی احرام می بستن دیگه از درها وارد نمی شدن بلکه از پشت خونه، سوراخی ایجاد می کردن و وارد اون خونه می شدن. ولی این ظاهر آیه است. این آیه مث بسیاری از آیات قرآن مصادیقی داره که بطن آیه محسوب میشه و کلام معصوم علیهم السلام اونو روشن می کنه.

آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه توضیح بسیار زیبایی دارن:

عن علی(علیه‌السلام): «نحن الشِّعار والأصحاب والخزنة والأبواب و لاتؤتی البیوت إلاّ من‌بوابها؛ فمن أتاها من غیر أبوابها سُمّی سارقاً».[ نهج البلاغه، خطبه 154، بند 2 ـ 3. ]
عن سعد، عن أبی جعفر(علیه‌السلام) قال: سألته عن هذه الآیة: (ولَیسَ البِرُّ بِأن‏تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ولکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أتُوا البُیوتَ مِن أبوابِها)، فقال: «آل محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) أبواب الله و سبیله و الدّعاة إلی الجنّة و القادة إلیها و الأدلّاء علیها إلی یوم القیامة».[تفسیر العیاشی، ج1، ص86]
همان‌طور که قرآن حبل متین الهی است و انزال آن به معنای آویختن آن است، نه انداختن، از این‏رو صدر و ساقه نشئه علم را زیر پوشش دارد، انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) که دارای مقام منیع نبوت، رسالت یا امامت است، ارسال یا اعزام وی به معنای آویختن چنین مقام فراگیری است که آغاز و انجام قلمرو عین را دربر می‌گیرد.
آنچه از حدیث مأثور و مشهور ثقلین برمی‌آید این است که انفکاک هیچ‏یک از این ‏دو از دیگری در هیچ حدّی از حدود طبیعت، مثال و عقل محض ممکن نیست؛ یعنی نه در علوم ادبی می‌توان بهره صحیح از قرآنِ بدون حدیث اهل بیت(علیهم‌السلام) برد، زیرا این دو در قلمرو الفاظ و ادب و فنون آن هماهنگ‌اند، و نه در دانشهای فقهی و حقوقی چنین بهره‌ای ممکن است و نه در معارف حِکَمی و کلامی میسور و نه در مشاهد عرفانی مقدور است.
راز مطلب آن است که هرچند قرآن به مثابه بیتْ و اَصل بوده و حدیث اهل‏
بیت(علیهم‌السلام) به منزله دَر و فرع محسوب می‌شود و از این‏رو باید بر قرآن عرضه شود تا اصل اعتبار آن احراز گردد؛ لیکن تمامیت حجّت و به نصاب رسیدن هدایت، مرهون انضمام این دو وزنه وزین است و این دو حبل متین به هم کاملاً گره خورده‌اند و ثمره تلخِ تفکیک یکی از دیگری که به عنوان «سرقت» مطرح شده، جز خسران چیز دیگری نخواهد بود، هرچند ممکن است این خسارتِ غمبار در دنیا ظاهر نگردد، زیرا آن انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) که امروز دَرِ مدینه علم و حکمت نبوی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، فردا دَرِ بهشت رضوان الهی است. آیا ممکن است کسی از غیر دَرِ بهشت بتواند وارد شود؟ آیا در روز عدل محض که حاکمی جز خداوند نیست و اراده احدی غیر از عزم الهی نافذ نیست می‌توان بر خلاف مشیئت خدا کار کرد؟[تسنیم، جلد 9 -  صفحه 564]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۷:۰۷
lesane sedq

حوزه خلافت انسان کامل

شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۱ ب.ظ

آیت الله جوادی آملی در جلد 3 تسنیم ذیل آیه 30 سوره بقره (ص 118) در مورد خلافت انسان کامل چنین می فرمایند:
 گرچه اصل خلافتِ مجعولْ حقیقت جامع بین مراتب است، و سابقاً گذشت که انسان کامل مظهر خداوندی است که در هستی و کمال‏های آن نامتناهی است، به دست می‏آید که حوزه خلافت انسان کامل خصوص زمین نیست، بلکه زمین مسکن و مقرّ وجود مادّی و جسمانی اوست و کلمه (فی الأرض) در آیه، بدین معناست که در قوس صعود، مبدأ حرکت تکاملی انسان زمین است، نه این‏که موطنِ خلافت و قلمرو مظهریّت او زمین باشد و او فقط کارهایی را که خداوند باید در زمین انجام دهد انجام دهد و به بیانی که قبلاً گذشت، کلمه (فی الأرض) قید جعل است، نه قید خلافت. به ویژه با توجه به این‏که خلیفه، کسی است که فرشتگان آسمان در برابر او ساجدند و اگر او تنها خلیفه خدا در زمین باشد فرشتگان خلیفه خدا در آسمان‏ها خواهند بود و سجده آنها برای انسان کامل معنا ندارد و در این صورت، انسانِ خلیفه، به همه نظام آفرینش نیز آگاهی ندارد.
مقام خلیفة اللهی همان شجره طوبایی است که اصل و ریشه آن ثابت و شاخه‏ هایش در آسمان است: (أصلها ثابت وفرعها فی السماء). [سوره ابراهیم، آیه 24. تسنیم، جلد 3 صفحه 117] از این رو فرشتگان آسمان‏ها نیز از میوه این شجره و از علم این انسان کامل بهره می‏گیرند و اصولا ً کمال آن فرشتگان در این است که از این درخت استفاده و در برابر آن خضوع کنند.
خلیفة الله کسی است که تغذیه علمی و عملی او از تعلیم اسماء تأمین می‏شود و تنها بدن و وجود عنصری اوست که از باب (وما جعلناهم جسداً لا یأکلون الطعام)[سوره انبیاء، آیه 8] از زمین و طبیعت تغذیه می‏کند.

از این رو وقتی محمد بن حنفیه انسان کاملی چون امام حسین (علیه ‏السلام) را وصف می‏کند افزون بر بیان سه خصوصیت: «أعْلمنا عِلماً، أثْقلنا حِلماً و أقْربنا من رسول الله رَحِماً» (1 از همه ما عالمتر است 2 در فضیلتهای عقل عملی از همه ما حلیمتر و بردبارتر است 3 از همه ما به رسول الله نزدیکتر است) دو وصف دیگر را نیز بیان می‏دارد که برتر از زمان است: نخست این‏که، او پیش از آن‏که آفریده شود فقیه بود: «کان فَقیهاً قبْل أن یُخْلَق»؛ یعنی اسرار و علوم الهی را به همراه خود آورد و آنها را از کسی نیاموخت، بلکه به مکتب نرفته، با غمزه، مسأله‏آموز صدها مدرس شد.[چون مراد از فقه، فقه در برابر اصول نیست، بلکه مراد همه علوم الهی اعم از احکام فرعی و حِکَم اصلی است.] دوم این‏که، پیش از آن‏که به زبان بیاید وحی را قرائت کرد: «وقرأ الوحى قبل أن ینطق»؛ یعنی پیش از این‏که وحی به مقام لفظ تنزل کند و در کسوت کلمات و حروف در آید معلوم آن حضرت بود و یا پیش از آن‏که آن حضرت به سن تکلم بالغ شود، همانند عیسی (علیه‏السلام) آشنای به وحی بود، بدون آن‏که نیازمند مکتب و آموختن از راه سمع و بصر باشد.[اصول کافی، ج 1، ص 302، کتاب الحجة، باب النص علی الحسین بن على (علیهماالسلام).
در هر حال، غرض از (إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة) این است که آغاز سیر خلیفة الله در قوس صعود، از زمین است وگرنه او از زمین تا (وأنّ إلی ربّک المنتهی)[سوره نجم، آیه 42] حضور دارد. خلیفة الله هم زمینی است و هم آسمانی و خلافت او در همه اسماء و شؤون است؛ او هم معلّم اهل زمین است: (وأنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل إلیهم)[سوره نحل، آیه 44] و هم معلّم اهل آسمان: (یا آدم أنبئهم بأسمائهم)[سوره بقره، آیه 33]، بلکه تسبیح و تقدیس فرشتگان نیز به تعلیم خلیفة الله بود: «سبّحنا فسبحت الملائکة بتسبیحنا»[بحار، ج 24، ص 88، ح 3. تسنیم، جلد 3 صفحه 119] و اگر فرشتگان از چنین چیزی باخبر بودند و تنها جنبه زمینی بودن او را نمی‏دیدند هرگز درباره آفرینش وی سؤال نمی‏کردند و آن‏گونه سخن نمی‏گفتند و این خود دلیل بر پیچیدگی آفرینش انسان از یک‏سو و محدودیت علم فرشتگان از سوی دیگر است.
حاصل این‏که، نه موجودی که فقط زمینی است خلیفه خداست و نه آن‏که حوزه خلافتش تنها زمین است و نه موجودی که فقط آسمانی است، بلکه موجودی خلیفه حق است که «کَوْنِ جامع» بوده، به آسمان و زمین و مُلْک و ملکوت احاطه تام دارد و همه مخازن اشیا و مفاتیح غیب را به اذن خدا داراست، گر چه وجود عنصری وی به زمین بسته است. از این رو هم فرشتگان باید در برابر او سجده تکریمی کنند و هم انسان‏های عادی باید او را گرامی دارند.
شایان ذکر است که، آنچه گفته شد مربوط به آخرین مرتبه خلافت است؛ یعنی خلیفه کامل و مظهر همه شؤون مستخلف عنه، (که به همین لحاظ ازوحدت برخوردار است؛ همان‏طور که مستخلف عنه واحد است؛ یعنی خلیفه کامل در هر عصری یگانه است و اگر خلفای دیگری معاصر او بودند تحت الولایه خلافت مطلق او قرار دارند) وگرنه خلافت، حقیقتی است تشکیکی که مراتب و مصادیق مختلف دارد. کاملترین آن در صادر اول یا ظاهر اول تجلّی می‏یابد و انسان‏های شایسته و صالح دیگر، واجد مراحل متوسط یا نازل خلافت الهی هستند و چون حفظ مراتب لازم است باید گفت، بعضی خلیفه بی واسطه خدایند و برخی خلیفه با واسطه و آن‏که خلیفه با واسطه است خلیفه خلیفه خداست، نه خلیفه خدا، مگر به لحاظ واسطه. البته با یک نگاه، همگان به منزله حلقه‏ های سلسله منسجم و یکتای خلافت الهی هستند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۲ ، ۱۲:۰۱
lesane sedq