... و جعلنا لهم لسان صدق علیّا

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۵۴ مطلب با موضوع «دست نوشته ها :: افکار لسان صدق» ثبت شده است

اولین شهید محراب

جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۵۱ ب.ظ

شهید آیت‌الله محمدعلی قاضی طباطبایی، در سال 1293 شمسی در تبریز متولد شد. در سال 1316 هنگام قیام مردم تبریز به اتفاق پدرش، به خاطر مبارزه، به تهران تبعید گردید و پس از چند ماه تبعید در تهران و ری به تبریز بازگشت. در سال 1318 جهت ادامه تحصیل علوم دینی به قم عزیمت کرد و درسال 1328 راهی نجف گردید و در این دو شهر از محضر علما و بزرگان کسب فیض نمود. شهید قاضی طباطبایی در سال 41، با شروع نهضت اسلامی، به علت فعالیت علیه رژیم، توسط مأموران دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل و سپس به شهرهای بافت و کرمان و زنجان و پس از آن به عراق تبعید شد ولی پس از یکسال به ایران بازگشت و به هدایت مردم و روشنگری و تبلیغ اسلام پرداخت و تا پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزات خود و ارشاد مردم ادامه داد. شهید قاضی طباطبایی اولین شهید محراب در دهم آبان 1358 شمسی، مصادف با عید قربان، نماز عید را اقامه کرد و در همان شب در راه مراجعت به منزل توسط منافقین مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و به فیض شهادت نائل می‌گردد.

پیام امام خمینی به مناسبت شهادت آیت الله قاضی طباطبائی:

بسم الله الرحمن الرحیم انالله و انا الیه راجعون با کمال تاسف، ضایعه ناگوار شهادت عالم مجاهد حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی رحمت الله علیه را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور مجاهد آذربایجان و خصوص بازماندگان این شهید سعید تسلیت عرض و از خداوند متعال صبر انقلابی برای مجاهدین راه حق و اسلام خواستارم. ملت عزیز برومند ایران و آذربایجانیان غیرتمند عزیز باید در این مصیبت های بزرگ که نشانه شکست حتمی دشمنان اسلام و کشور و عجز و ناتوانی و خود باختگی آنان است‚ هر چه بیشتر مصمم و در راه هدف اعلای اسلام و قرآن مجید بر مجاهدات خود افزوده و از پای ننشینید تا احقاق حق مستضعفین از جباران زمان بنمایند. عزیزان من در انقلابی که ابر قدرت ها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را از کشور بزرگ بسته است، این ضایعات و ضایعات بالاتر اجتناب ناپذیر است. ما باید از کنار این وقایع با تصمیم و عزم و خونسردی بگذریم و به راه خود که راه جهاد فی سبیل الله است، ادامه دهیم. شهادت در راه خداوند، زندگی افتخار آمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملت هاست. ملت های مسلمان از فداکاری مجاهدین ما در راه استقلال و آزادی و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرند و با پیوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشکنند، به پیش به سوی آزادگی و زندگی انسانی بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت و مغفرت برای شهدای راه حق و شهید سعید طباطبائی خواستارم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته روح الله الموسوی الخمینی تاریخ: 11/8/1358 کتاب های مرتبط: حماسه 29 بهمن تبریز 1356 تبریز در خون خمینی آذربایجان مقاله مرتبط: حیات علمی و آثار قلمی شهید آیت الله قاضی طباطبایی      

به نقل از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی                              

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۸:۵۱
lesane sedq

بیماری های قلبی

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ب.ظ

بیماری های قلبی از شایع ترین انواع بیماری هاست که علائم خاص خود رو داره. ناراحتی قفسه سینه، تنگی نفس، تپش قلب و .... می تونه از این دست علائم باشه.

اما خطرناکترین نوع بیماری قلبی، گرفتارکردن قلب به آلودگی هاست. اگه شما هم از عوارض این بیماری اطلاع داشته باشید به من حق میدید که بگم خطرناکترین بیماری قلبیه.

قرآن کریم در آیاتی، بعضی از این بیماریهای خطرناک قلبی رو معرفی میکنه. مثل مرض نفاق. فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا.[1]

«یا کسانی را که با شنیدن صدای نامحرم تحریک می‏شوند و به طمع می‏افتند، گرفتارانی از این دست می‏شمارد و همسران پیامبر را از نازک کردن صدای خویش در مقابل آنها بر حذر می‏دارد: ... إن اتّقیتنّ فلا تَخْضعْن بالقوْل فیطمع الّذی فی قلبه مرض[2] » [3]

یکی دیگه از بیماری های قلبی ، زیغ یا همون انحرافه. انحراف از راه حق . بهمین خاطره که بندگان خاص خدا این دعا را فراوان میخوانند: ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا.[4] این دعا همون عاقبت به خیری خودمونه. یعنی خدایا قلب مارو بعد از اینکه به راه خودت هدایت کردی منحرف نکن.

یا میشه به مرض خطرناک قساوت قلب اشاره کرد. قساوت یعنی سختی. قلبی که به این عارضه دچار میشه هیچ حرف حقی در اون اثر نداره، حتی ناله مظلوم و درد دردمندان هم تکونش نمیده. «أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَةُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى‏ نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»[5] خداوند که طبیب حقیقی امراضه میفرماید که مبتلایان به قساوت قلب، در گمراهی آشکار هستند.

« از خدا بخواهیم که به قلبمون سلامتی بده ، ازاون سلامتی هایی که برتر از حد فرشتگانه. مثل اون سلامتی که به قلب ابراهیم خلیل الله (علیه السلام)  داد. و إن من شیعته لإبراهیم * إذجاء ربّه بقلبٍ سلیمٍ[6][7]


[1] - بقره 10.

[2]-  احزاب 32.

[3] - صورت و سیرت انسان در قرآن – آیت الله جوادی آملی-  صفحه 22.

[4] - آل عمران، 8.

[5] - زمر 22.

[6] - صافات 83و 84.

[7] - رک به صورت و سیرت انسان در قرآن – آیت الله جوادی آملی-  همان ص.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۲۳:۱۷
lesane sedq

رایحه محبوب

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۶ ب.ظ

برهان صدیقین  بنابر فرمایش آیت الله جوادی آملی و بسیاری از فلاسفه اسلامی، محکم ترین و کوتاه ترین برهان اثبات خدای تعالی و توحید است. کامل ترین تقریر از این برهان را علامه طباطبایی رضوان الله علیه فرمودند که چکیده آن توجه دادن و تنبه بر ثبوت خدای سبحان می باشد و در واقع بیداری فطرت خفته است. معنای این عبارت چنین است که خدای تعالی همان واقعیت زوال ناپذیری است که تحقق و ثبوت آن، ضروری و بدیهی است.

آیت الله جوادی آملی این تقریر علامه طباطبایی را الهام گرفته از کتاب و سنت میدانند زیرا بنابر آیات کریمه قرآن، رسولان الهی از امت های خود می پرسیدند: آیا در خدا تردیدی وجود دارد؟(سوره ابراهیم - 10) و در آیه دیگری به مشهود بودن پروردگار قبل از هر چیز دیگری اشاره شده است: اولم یکف بربک انه علی کل شی ء شهید(فصلت 53)

یعنی قبل از فهم و ادراک هرچیزی، خدا شهید و مشهود است حتی قبل از شناخت خود انسان.

کلامی  به همین مضمون، منسوب به امام باقر علیه السلام است که فرمودند: لا یعرف احد احدا الا الله ؛ هیچ کس ، کسی یا چیزی را جز به خدا نمی شناسد.

این همان تقریر علامه می باشد که غیر را برداشته و از خود واقعیت به ضرورت ازلی آن راه می یابد.

علامه جوادی در ادامه مطلب چنین می آورد:

در دعای ابوحمزه ثمالی، امام سجاد علیه السلام می فرماید: و ان الراحل الیک قریب المسافه و انک لا تحتجب عن خلقک ...؛ آن کس که به سوی تو کوچ می کند مسافتش نزدیک است و تو از آفریده های خویش پنهان نیستی.

کلمه مسافت از ریشه سوف به معنای بوییدن است و چون راهنمای قافله با بو کردن خاک راه، فاصله را تا مقصد تشخیص می داد به مسیر ، مسافت گفته شده است.

جانی که محبوب را با دیده دل می بیند رایحه او را نیز با شامه باطن استشمام می کند. همان گونه که وقتی کاروان از دروازه مصر حرکت کرد بوی یوسف علیه السلام به مشام حضرت یعقوب علیه السلام که در کنعان بود رسید و با قاطعیت و تاکید گفت: من بوی یوسف را می یابم؛ انی اجد ریح یوسف.(یوسف 94)

سالکی که اهل دل است با چشم جان محبوب خویش را می بیند و با شامه دل او را می بوید و چنین می گوید: خدایا بین تو و خلق تو حجابی نیست، یعنی توجه به تو همان و دیدنت همان و بوییدن راه وصلت همان. از این رو انکار خدا بلکه شک در او محال است و اگر خدا به ما نزدیک است: فانی قریب( بقره 186) ؛ واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه(انفال 24)؛ پس هرچه راه شناخت او کوتاه تر باشد وصال سریع تر و صحیح تر خواهد بود.

برداشتی از کتاب توحید در قرآن آیت الله جوادی آملی، ص 216و 217

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۲ ، ۲۳:۱۶
lesane sedq

نهایت عالم

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۱۶ ق.ظ

 

وَ اَنَّ اِلیَ رَبِّکَ المُنتَهی

( نجم -42)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۰۰:۱۶
lesane sedq

واسه امام رضا علیه السلام

جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۴۲ ب.ظ

آخرین دستنوشته شهید علیرضا شهبازی _ از شهدای تفحص _  که بعد از شهادت در جیب لباسش یافتند:

توی این عالم هستی که همه رو به فناست

به خدا یه دل دارم اونم واسه امام رضاست

 

مادرش به آرزوی فرزند پسر در سرمای زمستان به پابوسی علی بن موسی الرضا علیه السلام رفت و در سال 1355 حاجتش برآورده شد و نامش را علیرضا گذاشت.

رضا برای عرض ارادت در یکسالگی زائر حرمش شد. 2 سال بیشتر نداشت که همراه مادر در راهپیمایی های مردمی شرکت و اولین حضور انقلابی را تجربه میکرد.

در سه سالگی  بیمار شد بطوری که امیدی به بهبودش نبود و مادر دوباره به قصد شفای فرزندش زائر کوی امام رضا علیه السلام شد و رضا سلامتی اش را در آستان دوست باز یافت.

دوران نوجوانی اش را در پایگاه بسیج و هیئات اهل بیت گذراند و پس از پایان دوره راهنمایی برای اخذ مدرک دیپلم وارد آموزشگاه درجه داری قدس نیروی زمینی سپاه شد . همزمان به انجام تمرینات ورزشی خصوصا در رشته جودو پرداخت و موفق به دریافت کمربند 6 و 8 شد .

او در تمام این سال ها فرزند انقلاب و جنگ بود و یاد امام وشهدا ذکر و زمزمه اش بود. همیشه از مادر میخواست تا بعد از نماز برای شهادتش دعا کند.

رضا در پیروی از اهل بیت ، رسم رسیدگی به خانواده های بی بضاعت را سنت خود کرده بود و همیشه می گفت حقوق من صاحب دارد و باید به دستش برسد.

رضا سالی دوبار به حرم رضوی می رفت تا مقیم بارگاهش شود.

او دوست داشت برای پیدا کردن پیکر شهدا خدمتی به خانواده شهدا انجام دهد و با توجه به آشنایی قبلی اش با علی محمودوند، وارد گروه تفحص شد .آنقدر دل به کار داده بود که شهید محمودوند می گفت : هر وقت رضا در مقر هست من خیالم راحت است.

شهبازی در پاییز 1380 برای تکمیل دینش عقد ازدواج بست ولی دل در گرو رفتن داشت و در سن 25 سالگی ، همسن فرزند  امام رضا علیهم السلام از فکه عروج کرد.(تاریخ شهادت 26 آذر 1380 ).

 

آخرین دستنوشته شهید علیرضا شهبازی _ از شهدای تفحص _  که بعد از شهادت در جیب لباسش یافتند:

توی این عالم هستی که همه رو به فناست

به خدا یه دل دارم اونم واسه امام رضاست

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۴۲
lesane sedq

لسان صدق در المیزان

شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۴ ب.ظ

علامه طباطبایی ذیل آیه 84 سوره مبارکه شعرا، در مورد تفسیر « لسان صدق»  آورده اند:

 

مراد از (لسان صدق در آخرین) در دعاى ابراهیم علیه السّلام : (واجعل لى لسان صدق فى الاخرین)

اضافه (لسان ) بر کلمه (صدق ) اضافه لامى است که اختصاص را مى رساند، یعنى زمانى که جز به راستى تکلم نمى کند، و ظاهر اینکه لسان صدق را برایش قرار دهد این است که خداى تعالى در قرون آخر فرزندى به او دهد که زبان صدق او باشد، یعنى لسانى باشد مانند لسان خودش، که منویات او را بگوید، همانطور که زبان خود او از منویاتش سخن مى گوید، پس برگشت معنا به این است که خداوند در قرون آخر الزمان کسى را مبعوث کند، که به دعوت وى قیام نماید، مردم را به کیش و ملت او که همان دین توحید است دعوت کند.

بنا بر این، آیه مورد بحث در معناى آیه سوره صافات است که بعد از ذکر ابراهیم (علیه السلام) مى فرماید: (و ترکنا علیه فى الا خرین ) و این جمله بعد از ذکر جمعى از انبیاء (علیهمالسلام) نیز آمده، مانند: نوح، موسى، هارون و الیاس، و همچنین در سوره مریم بعد از ذکر زکریا و یحیى و عیسى و ابراهیم و موسى و هارون فرموده : (و جعلنا لهم لسان صدق علیا) بنابر این مقصود این است که دعوت این بزرگواران بعد از رفتنشان نیز باقى بماند و خدا رسولانى مانند خود ایشان به این منظور مبعوث فرماید.

بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از (لسان صدق در آخرین )، بعثت خاتم الانبیاء (صلى اللّه علیه و آله) است از خود آن جناب هم روایت شده که فرمود: من دعاى پدرم ابراهیم هستم. موید این قول این است که در چند جاى قرآن دین آن جناب را ملت ابراهیم خوانده است و در این صورت معناى آیه همان معنایى مى شود که خداى تعالى آنرا از ابراهیم و اسماعیل (علیهمالسلام) موقع بناى کعبه حکایت کرد که گفتند: (ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امة مسلمة لک... ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم ).

بعضى دیگر گفته اند: مراد از (لسان صدق در آخرین این است که خداى تعالى ذکر جمیل و ستایش نیکوى او را تا قیامت باقى بگذارد و خدا هم این دعایش را مستجاب کرده، اهل ایمان همواره او را ثنا میگویند و به خیر یاد مى کنند).

و لیکن لسان صدق به معناى ذکر جمیل و ثنا بودن خیلى روشن نیست و نیز آن قول دیگر که میگفت دعاى مورد بحث به معناى همان دعایى است که در سوره بقره از آن جناب نقل شده درست به نظر نمى رسد، چون یکى بودن آن دعا و این دعا نیز خیلى روشن نیست.

در بحث روایی این آیه، علامه میفرمایند:

بحث روایتى (روایاتى درباره (لسان صدق فى الاخرین))

در تفسیر قمى در ذیل آیه (و اجعل لى لسان صدق فى الا خرین ) نقل کرده که فرمودند: مقصود از این لسان صدق در آخر الزمان، على بن ابى طالب (علیه السلام) است. مؤلف: در این روایت دو احتمال است، یکى اینکه تفسیر آیه باشد، یعنى غیر از على بن ابى طالب (علیه السلام) کسى منظور نباشد، دوم اینکه جرى و تطبیق باشد، یعنى على (علیه السلام) یکى از مصادیق لسان صدق باشد.

و درکافی به سند خود از یحیى از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:

امام امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود اینکه خداى تعالى براى کسى لسان صدقى قرار دهد که بعد از خودش در مردم باقى باشد، بهتر است از اینکه مالى به او بدهد که آن را بخورد و به ارث به دیگران دهد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۳۴
lesane sedq

بصیرت

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۴۷ ب.ظ

چند سال پیش پژوهشی انجام دادم در خصوص بصیرت ، فایلش در زیر برای دانلود گذاشتم شاید مورد استفاده قرار بگیره.

دریافت
حجم: 647 کیلوبایت



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۷
lesane sedq

بازگشت محبت

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۱۶ ب.ظ


در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.


معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. "رضایت کامل."

معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درم
ان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.

معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زود
ى با مشکل روبرو خواهد شد.

معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.

خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.


خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش "زندگی" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد.

پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.

یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.
شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام..

چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.

چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد!


ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.

تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.

خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.

بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یک استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است
همین امروز گرمابخش قلب یک نفر شوید...
 «مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۱۶
lesane sedq

قد شتر!!!!!!!!

پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۱ ق.ظ

این چند شب احیا، حاج آقای مسجد ما خیلی تاکید داشتند روی مظالم یا حق الناس. همون حرفایی که همه ما خوب میدونیم و خیلی شنیدیم که خدا این شبا ازمون میگذره، دعامون مستجاب میکنه، توبه مون رو قبول میکنه و ... ولی به یه شرط . اونم اینکه حق الناسی به گردنمون نباشه و حق کسی رو ضایع نکرده باشیم.

نکته جالب، روایتی بود که ایشون بیان کردن. اونم در وصف رعایت حقوق حیوانات ، چه رسد به انسان ها.

ما که واسه اولین بار بود می شنیدیم  شاید خوندنش برای شما خالی از لطف نباشه.

(نقل به مضمون): « روزی پیامبر صلوات الله علیه و اله از راهی میگذشتند شتری را میبینند که بر پشتش باری نهاده شده و صاحبش مدتی آنرا معطل گذاشته بود.

پیامبر به حاضران میگویند به صاحب شتر بگویید خود را  آماده کند برای روزی که باید جواب معطل کردن این حیوان را بدهد.»

اینجا بود که داغ دل ما تازه شد و در دل گفتیم: ای کاش بعضیا خصوصا تو این ادارات و مراکز..... (فعلا نام نمیبریم و از رسانه ای کردن این مراکز بــــــــــــوق خودداری بعمل می آوریم) قد شتر برای مخاطبین و مراجعینشون حساب باز میکردن .(بلا نسبت شما)، خب چی بگم دلم خیلی گرفته ازشون، خیلییییییییییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۴۱
lesane sedq

حقیقت انتظار

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ق.ظ

مقاله ای خوندم در نشریه معارف - ش94 ، راجع به ویژگی های عقیدتی شیعیان از منظر آیت الله جوادی آملی ، که قسمتی از این مقاله اشاره داره به مساله انتظار در مکتب شیعه . فکر میکنم برای علاقمندان به معارف مهدوی این مطلب جالب و خوندنی باشه.قسمتی از اون رو درج میکنم:

 

انتظار پیروان اهل بیت عصمت و طهارت(ع)با انتظار دیگران تفاوتی عمیق دارد؛ چرا که فرقه ناجیه در انتظار طلوع شمس موجود مستور است و دیگران منتظر ستاره معدوم. به اعتقاد راسخ ما، مهدی موعود، موجود است، امّا در پندار دیگران، فقط موعود است نه موجود. تفاوت معنای انتظار در دو گروه مزبور، همان فاصله عمیق میان موجود و معدوم است که نمی‏توان مرز آن را تحدید کرد؛ زیرا یکی دل به نقش ماه خوش داشته و دیگری به نظاره آن، چشم از آسمان پر کرده است و ماه را در سپهر یافته و به انتظار اوج، فرازمندانه عروج می‏کند:

 

دلا خود را در آیینه، تو کژ بینی هر آیینه

تو کژ باشی نه آیینه، تو خود را راست کن اول

یکی می‏رفت در چاهی، چو در چَه دید او ماهی

مه از گردون ندا کردش من این سویم، تو لاتعجل

مَجو مه را درین پستی که نبود در عدم هستی

نروید نیشکر هرگز، چو کارد آدمی حنظل

 

در تبیین معنای حقیقی انتظار، روایات متعددی نقل شده است؛ از آن جمله روایتی است که ابوبصیر از حضرت امام صادق(ع) چنین نقل می‏کند: «لیُعدَنّ اَحَدُکم لخروج القائم و لو سهماً...». براین‌اساس کسی که بخواهد به واقع منتظر وجود مبارک آن حضرت باشد، باید خویشتن را مهیا سازد؛ گرچه با آماده کردن یک تیر باشد. تأمل در این روایت شریف می‏فهماند که انسان تا مرد میدان جهاد و مبارزه نشود، نمی‏تواند خویشتن را در زمره منتظران راستین آن حضرت بداند و این، همان معنای بلندی است که در ادعیه نورانی شبهای ماه مبارک رمضان به آن اشاره شده است: «وقتلاً فی سبیلک مع ولیّک فوفّق لنا.»

کسی که خویش را خواهان ظهور حضرت ولی‏عصر(عج) می‏داند و امید اصلاح امور را از آن حضرت دارد، امّا خود اهل جهاد نیست، سخن به گزاف گفته و در حقیقت، نه منتظر، که منزوی از ایشان است؛ زیرا در انتظار گشایش رایگان دشواری‌ها به دست امام عصر(عج) است و می‏خواهد در این مسیر دچار هیچ رنجی و متحمّل هیچ هزینه‏ای نگردد؛ در حالی که انتظار حقیقی ظهور آن حضرت به معنای آماده ‏سازی عِدّه و عُدّه در تمامی زمینه‏ها، از جمله مسائل نظامی و جهاد در راه خداست؛ پس کسانی توان یاری آن حضرت را خواهند داشت که کارآزموده این میدان باشند. در عرصه جهاد علمی، مسلح شدن به سلاح قلم و تیغ سخن و در عرصه عملی، تجهیز به اسلحه رزم و آموختن شیوه‏های نوین آن، لازمِ انتظار حقیقی است و کسی که میان این دو عرصه را جمع کند و به سلاح مناسب هر یک مسلح شود، به اجر هر دو جهاد نائل آید: «طوبی لَهُم وحُسنُ مَأب» البته بخش مهمّ پیروزی آن حضرت مرهون رشد فرهنگی جامعه بشری است.

نتیجه آنکه معنای عمیق انتظارِ موجودِ موعود در مکتب اهل بیت‌(ع)از سویی اقتدا به سنّت امامان هدایت(ع)و از سوی دیگر، مسلّح بودن یا مسلّح شدن به سلاح علم و ایمان برای مجاهده در راه خداست. این عبادت والا، عرصه‏های گوناگونی دارد که در هر یک عنصر انتظار تجلی خاصی دارد و به شیوه‏ای متفاوت مطرح می‏گردد.

عرصه فرهنگ از اساسی‏ترین عرصه‏ هایی است که در زمینه‏ سازی طلوع شمس مهدوی(عج)مؤثر است، از این‏رو دریافت فهم صحیح انتظار در این عرصه، سهمی اساسی در تصحیح فرهنگ انتظار دارد. امام باقر(ع) فرمود: «رحم الله عبداً حبس نفسه علینا! رحم الله عبداً أحیا أمرنا». این سخن نورانی، نمود روشنی از جلوه انتظار حقیقی در عرصه فرهنگ را به نمایش می‏گذارد؛ چرا که انسان منتظر در این عرصه باید خویش را در محدوده اوامر الهی نگه‌دارد و از قلمرو دستورهای قرآن و عترت تجاوز نکند.

امروزه، تلاش شیعیان واقعی و منتظران راستین حضرت بقیه الله(عج) باید بر احیا و انتشار معارف و مآثر قرآن و عترت(ع) متمرکز شود. حقیقت انتظار در این عرصه آن است که منتظر معتقد و عارف به حضرت ولی الله اعظم(عج) براساس معرفتش امر آنان را احیا کند و خویشتن را در محدوده اوامر ایشان مقیّد سازد تا فیض الهی از باطنش جوشیده، در ظاهرش تجلی یابد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۰۰:۵۰
lesane sedq